شاگرد معمار، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است. روزی برای سلمانی به راه افتاد. دید سلمانی مشغول است و کسی را موی کوتاه می کند. فرصت را مناسب شمرده و باز از هنر خویش بگفت و اینکه کسی قدر او را نمی داند و او هنوز نتوانسته خانه خوبی برای خویش دست و پا کند. داستان تاثیرگذارشماره10
داستان تایر گذار شماره9
داستان تاثیر گذار شناره8
کسی ,خویش ,کوتاه ,کند ,قدر ,نمی ,نمی داند ,را نمی ,قدر او ,کسی قدر ,داند و
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت